حـــدیــث دوســــت
حدیث دوست نگویم مگر به حضرت دوست / که آشنا سخن آشنا نگه دارد
بارانهای شبانه، هوای روزهای اینجا را خوب میکند.
ن
میدانم این نسیمهای خنک، روزها را خواستنیتر کرده یا عطر مهربانی تو که همهجای زمین و زمان را برداشته،
همهجای زندگیِ من را...
نگفته بودم من
آدمِ ایمانآوردنهای بعدِ بارانم؟! ...
وَ هو الّذی ینزّل الغیث مِن بعدِ ما قنطوا و ینشرُ رَحمَته.
و اوست که بعدِ ناامیدی باران میباراند و...
پ ن : باشد، حواسم هست؛ شبها را باید بارید که روزها خوب بشوند.
من ایرانی ام !
اهورامزدای من (الله) است،
از تبار کوروشم، ولی شاهم حسین بن علی(ع)ست،
از دیار آرشم، ولی کماندار من مسلم بن عقیل است،
امپراطوری ام هخامنشی ست، ولی جغرافیای من بین الحرمین است،
شاه عباس را دوست دارم، ولی شاه عباس من عباس بن علیست،
آری
من ایرانی ام
عاشق کاوه،
مدیون نادرشاه،
ولی پیامبرم محمدبن عبدالله(ص)ست،
زیبایی های تاریخ کشورم را دوست دارم،
ولی تمام زیبایی های دنیا را
در کلام مولایم حیدرکرار میبینم،
آری آری من یک ایرانی ام،
یک ایرانی عاشق اهل بیت
و
متنفر و دشمن با دشمنان و منکران اهل بیت.
خدا لعنت کند کسانی که
به بهانه اصالت
میخواهند مذهب ما را
برای دو روز خوشگذرانی دنیا از ما بگیرند.
من یک ایرانیه با اصالت شیعه هستم.
و
به دین و اصالت خودم افتخار میکنم...
مزد چهل روز پریشانی نای ت زائر
از میان همه کردند جدایت زائر
دست ارباب خودش دوخته بر قامت تو
خلعت نوکری خویش برایت زائر
بی سبب نیست خدا هم به شما مینازد
حضرت فاطمه کرده ست دعایت زائر
هر سلام تو، جهان در تب و تاب است
با لرزش آهنگ صدایت زائر
کاش در صحن علمدار، به یادت آرند
ما را به میان گریه هایت زائر
آهسته قدم بزن، خدا می داند
جا مانده دلی به زیر پایت زائر
این ذکر «حسین حسین» مرا خواهد کشت
مستانه بخوان، جان به فدایت زائر
دیدار آیت الله حسن زاده آملی با رهبر معظم انقلاب و رائه هدیه نفیس به ایشان
اگر یک میکرون در آقای خامنهای غل و غش، ناخالصی، غل و غش و و (هر تعبیری میخواهید)، یک میکرون، یک میلیونوم، یک هزارم اینها در ایشان میدیدم نمیآمدم، چه کار دارم؟
امشب؛ شکسته سبویم...
اما، عین هر روز و همیشه ام روز و شبی دگر بگذشت؛ بی هیچ تفاوت ...
و این خاصیت زمان گذران است و دلــی تنگ،از انتظار برای دیدار...
امروز خیلی دلــــم آنجا بود؛و خودم اینجـــا!
"اینجـــــــا" یش را کشیده تر بخوان...
و بدان که وسعتی بیشتر داشت از آنجا...
نمیدانم چه خبر است
اما در همین بیخبری باز دلشادم
نشانه هایی می بینم که دلگرم میکند مرا
یعنی صدایم کردی؟؟؟؟؟!!
دوباره تقویم سال به روز 15 مهر رسید
تلخ ترین خاطره زندگی من و خانواده ام
روزی که پدر از بین ما رفت ...
یادم نمیره درست 15مهر رفتی به سفر حج و ما چه خوشحال بودیم که بالاخره به آرزوت رسیدی که آرزوی ما هم بود
و دقیقا یک سال بعد دقیقا در همون روز (15 مهر ) دوباره راهی سفر شدی سفری که برگشتی نداشت
این دفعه خیلی تلخ بود برامون
اونقد تلخ که هنوز بعد از سالها اثر زخمش مونده رو دلهامون !
همه میگن دخترا بابایی اند ولی انگار خونه ما قضیه فرق میکرد ، بابا دختری بود !
خیلی چیزا تو ذهنم مرور میشه که مجال گفتنش نیست
بماند تو خلوت خودمون ...
فقط همین یه جمله کفایت میکنه همه حرفهای به زبان نیامده بر گونه چکیده ام رو :
نیستی
و خونه بی تو سوت وکوره ...
...
عجیب امسال حالم دگرگونه در سالگردت
دعام کن که دعای پدر مادر در حق بچه هاشون مستجابه
پ ن : "این شعر رو سنگ قبرت و خیلی دوست دارم "
روح پاکت با امیرالمومنین محشور باد
خانه قبرت ز انوار خدا پر نور باد
ای چراغ زندگانی ای پدر یادت بخیر
خاطرت در باغ فردوس برین مسرور باد
دوستان اگه مقدور بود فاتحه ای هدیه بفرمائید
به شوق گشایش درهای مدرسه، باخیال کودکی، راه مدرسه را طی می کنم. بارها روز اول مهر در ذهنم مرور میشه
یادش به خیر؛
صدای زنگ مدرسه و شوری که در دل ایجاد می شد ؛ اضطرابی که در دل می ریخت
دلشوره پاسخ به پرسش معلم، ذوق گرفتن نمره بیست و اشتیاق شنیدن «آفرین» !
امروز شرایطی فراهم شد که در جشن اول مهر مدرسه حضور پیدا کنم ،
بنایِ محبوب آن همیشه آباد!