حـــدیــث دوســــت

حدیث دوست نگویم مگر به حضرت دوست / که آشنا سخن آشنا نگه دارد
مشخصات بلاگ
حـــدیــث دوســــت

...

طبقه بندی موضوعی
پربیننده ترین مطالب
محبوب ترین مطالب
مطالب پربحث‌تر
نویسندگان

۸ مطلب در مهر ۱۳۹۳ ثبت شده است

شنبه, ۱۹ مهر ۱۳۹۳، ۱۲:۵۶ ب.ظ

روز اکمال دین

غدیر جمله ای که از نظر شهید مطهری ارزش ده ورق  را دارد:


جمله ای دارد صعصعة بن صوحان عدی، از اصحاب  که بسیار زیباست.
(جناب  از اصحاب خاص امیرالمؤمنین علیه السلام است، از آن تربیت شده های حسابی علی [علیه السلام]؛ مرد خطیب و سخنوری هم است...)


عیدغدیر

این شخص یک تبریک خلافت به  گفته در سه چهار جمله که بسیار جالب است. وقتی که امیرالمؤمنین خلیفه شد، افراد می آمدند برای تبریک گفتن؛ یک تبریکی هم جناب صعصعه گفته است. 
ایستاد و خطاب به امیرالمؤمنین گفت: (ایــن ســه چـهـار جـمـلـه ارزش ده ورق مـقـالـه را دارد.)

عــلی! تــو کــه خـلیفه شـدی، خــلافت بـه تـو زیـنـت نـداد، تــو بـه خـلافـت زیـنـت بـخشـیدی؛
خـلافـت، تــو را بـالا نــبرد، تــو کــه خــلیفه شــدی مـقام خــلافـت را بـالا بــردی؛ 
عـلـی! خــلافـت، بـه تــو بیــشتر احــتیاج داشـت تـا تــو بـه خــلافت.



«من کنتُ» که بر حیدر کرار رسیده است

حقّ است و سرانجام به حقدار رسیده است









۳ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۹ مهر ۹۳ ، ۱۲:۵۶
حدیث دوست
پنجشنبه, ۱۷ مهر ۱۳۹۳، ۱۰:۰۲ ق.ظ

میلاد امام الهادی النقی مبارک

قیصر روم براى یکى از خلفاى بنى عباس ، در ضمن نامه اى نوشت : (( ما در کتاب انجیل دیده ایم که هر کس از روى حقیقت سوره اى بخواند که خالى از هفت حرف باشد، خداوند جسدش را بر آتش دوزخ حرام مى کند، و آن هفت حرف عبارت است از: (( ث ، ج ، خ ، ز، ش ، ظ، ف ، )) ، ما هرچه بررسى کردیم چنین سوره اى را در کتابهاى : تورات و زبور و انجیل نیافتیم ، آیا شما در کتاب آسمانى خود، چنین سواره اى را دیده اید؟ ))

خلیفه عباسى ، دانشمندان را جمع کرد، و این مساله را با آنها در میان گذاشت ، آنها از جواب آن درماندند، سرانجام این سوال رااز امام هادى (ع ) پرسیدند، آن حضرت در پاسخ فرمود: آن سوره ، سوره (( حمد )) است ، که این حروف هفتگانه در آن نیست .
پرسید: فلسفه نبودن این هفت حرف ، در این سوره ، چیست ؟ فرمود: حرف (( ث )) اشاره به (( ثبور )) (هلاکت ) و حرف (( ج )) اشاره به (( جحیم )) (نام یکى از درکات دوزخ )، و حرف (( خ )) اشاره به (( خبیث )) (ناپاک )، و حرف (( ز )) اشاره به (( زقوم )) (غذاى بسیار تلخ دوزخ ) و حرف (( ش )) اشاره به (( شقاوت )) (بدبختى ) و حرف (ظ) اشاره به (( ظلمت )) (تاریکى )، و حرف (( ف )) اشاره به (( آفت )) است .
خلیفه ، این پاسخ را براى قیصر روم نوشت ، قیصر پس از دریافت نامه ، بسیار خوشحال شد، و به اسلام گروید، و در حالى که مسلمان بود از دنیا رفت


شرح شافیه ابى فراس ، مطابق نقل متتخب التواریخ ، ص 795.

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۷ مهر ۹۳ ، ۱۰:۰۲
حدیث دوست
چهارشنبه, ۱۶ مهر ۱۳۹۳، ۱۱:۴۶ ق.ظ

فَإِنِّی قَرِیبٌ

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۶ مهر ۹۳ ، ۱۱:۴۶
حدیث دوست
دوشنبه, ۱۴ مهر ۱۳۹۳، ۱۱:۵۹ ب.ظ

باز 15 مهر

دوباره تقویم سال به روز 15 مهر رسید

تلخ ترین خاطره زندگی من و خانواده ام

روزی که پدر از بین ما رفت ...

یادم نمیره درست 15مهر رفتی به سفر حج و ما چه خوشحال بودیم که بالاخره به آرزوت رسیدی که آرزوی ما هم بود

و دقیقا یک سال بعد دقیقا در همون روز  (15 مهر )  دوباره راهی سفر شدی سفری که برگشتی نداشت

این دفعه خیلی تلخ بود برامون

اونقد تلخ که هنوز بعد از سالها اثر زخمش مونده رو دلهامون  !


همه میگن دخترا بابایی اند ولی انگار خونه ما قضیه فرق میکرد ، بابا دختری بود !



خیلی چیزا تو ذهنم مرور میشه که مجال گفتنش نیست

بماند تو خلوت خودمون  ...


فقط همین یه جمله کفایت میکنه همه حرفهای به زبان نیامده بر  گونه چکیده ام رو :


نیستی

و خونه بی تو سوت وکوره  ...





...

عجیب امسال حالم دگرگونه در سالگردت

دعام کن که دعای پدر مادر در حق بچه هاشون مستجابه 



پ ن : "این شعر رو سنگ قبرت و خیلی دوست دارم "


روح پاکت با امیرالمومنین محشور باد

خانه قبرت ز انوار خدا پر نور باد

ای چراغ زندگانی ای پدر یادت بخیر

خاطرت در باغ فردوس برین مسرور باد



دوستان اگه مقدور بود فاتحه ای  هدیه بفرمائید

۶ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۴ مهر ۹۳ ، ۲۳:۵۹
حدیث دوست
جمعه, ۱۱ مهر ۱۳۹۳، ۱۲:۰۹ ق.ظ

حال و هوای عرفه

 

 

 

 
 
 
...جهل و نادانی من و عصیان و گستاخی من، تو را باز نداشت از اینکه راهنمایی ام کنی به سوی صراط قربتت و موفقم گردانی به آنچه رضا و خشنودی توست.

پس

هرگاه که تو را خواندم، پاسخم گفتی؛

هرچه از تو خواستم، عنایتم فرمودی؛

هرگاه اطاعتت کردم، قدردانی و تشکر کردی؛

و هر زمان که شکرت را بر جا آوردم، بر نعمتهایم افزودی؛

و اینها همه چیست؟

جز نعمت تمام و کمال و احسان بی پایان تو!؟

... من کدام یک از نعمت های تو را می توانم بشمارم یا حتی به یاد آورم و به خاطر بسپارم؟
 
 
......

ترجمه بخشی از دعای عرفه از دکتر شریعتی

 
۳ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۱ مهر ۹۳ ، ۰۰:۰۹
حدیث دوست
سه شنبه, ۸ مهر ۱۳۹۳، ۱۲:۳۵ ق.ظ

مراقب زبانت باش

یک تکه گوشت کوچک است، اما امان از وقتی که نسنجیده به حرکت در آید؛ چه‌ها که نمی‌گوید! نگاهش که می‌کنی، می‌بینی ادعا خیلی دارد؛ اما حریف این تکه گوشت نمی‌شود.و چه درنده‌ای است این تکه گوشت کوچک در دهان که وقتی رها شود، از هجومش در امان نخواهی بود!



خوب که بنگری، می‌بینی اگر حرف نزده باشی، کلام و سخن و در اصل، این تکه گوشت در اختیار توست؛ گویی گروگان توست. اما وقتی لب به سخن می‌گشایی و زبان را رها می‌کنی تا در کام بچرخد ... آنگاه تو در گرو آن هستی. ضرب‌المثل قدیمی‌ها را یادت هست: «حرف نگفته را همیشه می‌توان گفت». پس:

مزن بی‌تأمل به گفتار، دم  نکو گو، اگر دیر گویی چه غم؟

مراقب زبانت باش که اگر بی‌دقتی کنی، گاهی زبانت، حرف‌های درونی و اسرار پنهانی‌ات را فاش می‌کند و گاه با همین زبان، از زبان شیطان سخن می‌گویی و سخنگوی او می‌شوی که «شیطان تو را به عنوان مرکب سواری خویش قرار می‌دهد و به مزدوری خود می‌گیرد و از زبان تو، حرف خود را به دیگران می‌رساند».

مگر نه این‌که سخن گفتن جزء عمل است و درباره‌اش بازخواست خواهی شد و مگر نه این‌که اگر بیشتر سخن گویی، خطایت هم بیشتر خواهد شد! پس، کمتر سخن گوی که کم حرفی نشانه خردمندی است:

«إذا تَمَّ العَقلُ نَقَصَ الکَلامُ»

مراقب زبانت باش که رنگ رخساره خبر می‌دهد از سرّ ضمیر:

«مَا أضْمَرَ أحدٌ شیئاً إلاّ ظَهَرَ فِی فَلَتَاتِ لِسَانِهِ وَصَفَحاتِ وَجْهِهِ  هیچ کس چیزی را پنهان نمی‌کند، مگر آن ‌که از لغزش‌های زبانش و تغییرات چهره‌اش آشکار می‌شود».

وقتی طلا و نقره یا درّی گرانبها داری، می‌کوشی تا خوب نگه‌داری‌اش کنی و از گزند آفات محفوظش داری، اما برای زبانت چه کرده‌ای؟ چقدر کوشیده‌ای تا بیهوده لب به سخن نگشایی و سخن بی‌جا نگویی که نکند با سخنی نعمتی سلب شود یا کیفری فراهم آید؟...

... و این زبان ... شگفتا از کارش که اگر مهار نشود و لجام گسیخته باشد، چه گناهان که نمی‌کند، چه آبروها که نمی‌ریزد، چه دوستی‌ها که به دشمنی بدل نمی‌شود، چه پشیمانی‌ها که پیش نمی‌آید، چه دل‌ها را که نمی‌شکند و چه اسراری را که فاش نمی‌کند... و به راستی اندیشه کردن که «چه بگویم؟»، به از پشیمان شدن که «چرا گفتم؟»

 





ندانی که سخن عین صواب است، مگوی...

مَّا یَلْفِظُ مِن قَوْلٍ الاَّ لَدَیْهِ رَقِیبٌ عَتِید




کم گوی و به جز مصلحت خویش مگوی
چـیزی که نپرسند تو از پیش مـــگوی
دادنـد دو گــوش و یـــک زبـان از آغــاز 
یعنی که دو بشنو و یکی بیش مگوی
۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۸ مهر ۹۳ ، ۰۰:۳۵
حدیث دوست
سه شنبه, ۱ مهر ۱۳۹۳، ۰۱:۱۲ ب.ظ

به بهانه هفته دفاع مقدس

در مسلخ عشق جز نکو را نکشند





خدا وکیلی خسته شدیم هر چه گفتیم شهدا شرمنده ایم.

 خسته شده ایم باز شما آمدید و از شهر گذشتید

و هوای شهر را برای دقیقه ای و فقط دقیقه ای سبک

و عطر آگین کردید و ما باز برای شما

دستی تکان دادیم و شاید قطره اشکی و...




۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۱ مهر ۹۳ ، ۱۳:۱۲
حدیث دوست
سه شنبه, ۱ مهر ۱۳۹۳، ۱۰:۵۲ ق.ظ

شوق گشایش درهای مدرسه

به شوق گشایش درهای مدرسه، باخیال کودکی، راه مدرسه را طی می کنم. بارها روز اول مهر در ذهنم مرور میشه 
یادش به خیر؛

 صدای زنگ مدرسه و شوری که در دل ایجاد می شد ؛ اضطرابی که در دل می ریخت

دلشوره پاسخ به پرسش معلم، ذوق گرفتن  نمره بیست و اشتیاق شنیدن «آفرین»  !

امروز شرایطی فراهم شد که در جشن اول مهر مدرسه حضور پیدا کنم ،

با اینکه زمان زیادی از زمان مدرسه رفتن من میگذره اماحس و حال بچه ها هیچ فرقی نکرده بود 
همون حال و هوا 
همون شیطنتها 
همون پاکی و لطافت 
بهر حال تجربه شیرینی بود 
یاد کودکی بخیر 






مدرسه، فرصت بزرگ فهمیدن بود که در آن، روح قد می کشید

 

بنایِ محبوب آن همیشه آباد!

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۱ مهر ۹۳ ، ۱۰:۵۲
حدیث دوست