شان خداوند ستار را من اینگونه نمی بینم که ستاریت اش فقط شامل سیئات ما بندگان غافل ِصحرای محشر ندیده باشد.شان ستاریت خداوند را من در این نمی بینم که دروغ و خیانت و عجب و بدکارگی من و تو را بپوشاند.این شان خداوند نیست.چراکه نه با سترش ،و نه با عیان ساختن این چیزها حاصل نمی شود.
شان ستاریت خداوندرادر حجاب ضخیمی می بینم که بروی چشم دل مان کشیده است تا هرگز،به اندازه ی سرسوزنی به درک آن عصر غمبار نرسیم
مگر نه این که قلب حضرت صاحب،عزادار واقعی این حزن عضماست
و بر لحظه ی بازگشتن ان مرکب بی سوارخون می گرید
که این لحظه؛تیر اخری بود که راهی خیمه ها شد
و زن ها فهمیدند نذر و تضرع و توسل شان هیچ کدام؛مانع اصابت بلای عظمای بی ارباب ای نشد؛
خون گریستن دارد این درد
انگاردر این میان تنها قلوب بی حجاب ائمه-علیهم السلام-و دو بزرگ خاتون کائنات خداوند،حضرت زهرا و حضرت زینب -سلام الله علیهما- است،که تا همیشه ی تاریخ ناظر لحظه به لحظه ی زجراورترین حادثه ی خلقت است.
هر عصر روز عاشورا...