شنبه, ۳ آبان ۱۳۹۳، ۰۶:۱۵ ب.ظ
شب اول
روضهخوانها شب اول، روضهی
حضرت مسلم میخوانند. نام دقیقترش شاید «روضهی غربت حسین» باشد.
وقتی
معلوم بشود از آن چندهزار نامهی دعوت، یکیش راست و حسینی نبوده.
از آنهمه «فالعجل العجل»ها یکیش مردانه نبوده.
روضهخوانها روضهی مسلم
میخوانند
و من فکر میکنم
چقدر شبیهم به آنها که توی نماز جماعت آخر پشت مسلم را خالی کردند. چقدر اهل منفعتام و پای عافیت که به میان بیاید، چقدر زود دست دلم میلرزد. چقدر مرد میدانهای سخت نیستم.
روضهخوانها روضهی مسلم
میخوانند و من از خودم میترسم.
از کوچههای کوفهی خودم فرار میکنم.
میروم جایی توی بیابانهای اطراف گم و گور میشوم،
جایی که گذار کاروانت به من نیافتد...
۹۳/۰۸/۰۳