حـــدیــث دوســــت

حدیث دوست نگویم مگر به حضرت دوست / که آشنا سخن آشنا نگه دارد
مشخصات بلاگ
حـــدیــث دوســــت

...

طبقه بندی موضوعی
پربیننده ترین مطالب
محبوب ترین مطالب
مطالب پربحث‌تر
نویسندگان

۱۶ مطلب در آبان ۱۳۹۳ ثبت شده است

چهارشنبه, ۷ آبان ۱۳۹۳، ۰۶:۱۵ ب.ظ

شب پنجم

شب پنجم به حبیب بن مظاهر و حضرت عبدالله بن حسن کودک هشت سالة امام مجتبی علیه السلام  نیز منسوب است. عبدالله علیه السلام  در شمار آخرین شهیدانی بود که پیش از شهادت امام حسین علیه السلام در ظهر عاشورا به شهادت رسید.


زهیر، الگوی عاشقی کربلاست.

او تا چند روز پیش، از دیدار حسین علیه السلام هراس داشت، اما پس از آن که به خیمه امام گام نهاد، هراسش به عشقی جاودانه بدل شد.



از حسین فراری بود

اما امروز کنار او قرار گرفته است زهیر...

اقبال را ببین




۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۷ آبان ۹۳ ، ۱۸:۱۵
حدیث دوست
سه شنبه, ۶ آبان ۱۳۹۳، ۰۶:۱۵ ب.ظ

شب چهارم

   امشب یاد فرزندان زینبیم


          با هر چه دارایی اوست آمد بهمراه دو فرزندش 




   در روز عاشورا، وقتی نوبت به جوانان هاشمی رسید. فرزندان زینب کبری (سلام الله علیها) نیز خود را آماده قتال کردند.
 حضرت زینب (سلام الله علیها) در این موقع که فرزندان دلبند خود را راهی قتال با دشمنان دین و قرآن می کرد، حالتی دگرگون داشت. او عقیلة بنی  هاشم است. او نائبة الامام است. اصلاً او شریک کربلای حسین (علیه السلام) است. نه بدین جهت که بنابر نقل، فرزندان خود را با دست خود  کفن پوش و فدیة راه حسین (علیه السلام) کرده ، که از لحظه ای که از دامن زهرای مرضیه (سلام الله علیها) پای به عرصه وجود گذاشته، دیده به   دیدار حسین (علیه السلام) باز کرده است. برای همین است که اهل دل، آفرینش او را برای کربلا معنا کرده اند.
  مگر نه آنکه در زمان حضور در کوفه، در مجلس تفسیر قرآن، وقتی آیه شریفة ”کهیعص“ را برای زنان کوفی تفسیر می کرد، امیرالمؤمنین (علیه  السلام) به او فرمود:

  این عبارت ”کهیعص“ رمزی در مصیبت وارده بر شماست و کربلا را برای آن مخدّره ترسیم کرد. 
  بسیاری می گویند: زینب کبری (سلام الله علیها)، دو فرزند خود را مهیای نبرد کرد و به آنها تعلیم داد که اگر با امتناع آن حضرت مواجه شدید - کما  اینکه آن مظلوم حتی غلام سیاه را از قتال بر حذر می داشت - دائی خود را به مادرش فاطمه (سلام الله علیها) قسم دهید تا اجازه میدان رفتن    بگیرید.

۰ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۰۶ آبان ۹۳ ، ۱۸:۱۵
حدیث دوست
دوشنبه, ۵ آبان ۱۳۹۳، ۰۶:۱۵ ب.ظ

شب سوم

روضه شب سوم روضه دختر است

دختری در فراق پدر

روضه آه جگر سوز و دم بر نیاوردن

حرف نگفتن و گریستن

شب سوم اما دلی بزرگ میخواهد تا تحملش کنی

 


 

 

چقدر فرق است

 

سرت را روی پای دخترت بگذاری

یا سرت را روی پای دخترت بگذارند

؟ ؟ ؟

 

 

 

 

روزم سیاه است

در شام اولاد علی بودن گناه است 

در کوچه بازار

دستان گرم عمه تنها سرپناه است

اولاد زهرام

دستی که میگیرم به پهلویم گواه است

۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۵ آبان ۹۳ ، ۱۸:۱۵
حدیث دوست
يكشنبه, ۴ آبان ۱۳۹۳، ۰۶:۱۵ ب.ظ

شب دوم

از مداحان و منبریها شب دوم روضه حر را میشنوم

از شب اول اما دلم را قدری قرار می‎دهد این روایتهای تکرار ناشدنی

. تا صبح، قصه‌ی حرّ را گوش کنم و فکر کنم می‌شود دقیقه‌ی نود هم آدم بشوم.

فکر کنم تو هنوز هم از من ناامید نشده‌ای.

جایی ایستاده‌ای و منتظری که من سرم را پایین بیندازم،

گردنم را کج کنم و بپرسم: «هل لی مِن توبه»؟!

۲ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۰۴ آبان ۹۳ ، ۱۸:۱۵
حدیث دوست
شنبه, ۳ آبان ۱۳۹۳، ۰۶:۱۵ ب.ظ

شب اول

روضه‌خوان‌ها شب اول، روضه‌ی حضرت مسلم می‌خوانند. نام دقیق‌ترش شاید «روضه‌ی غربت حسین» باشد.

وقتی معلوم بشود از آن چندهزار نامه‌ی دعوت، یکی‌ش راست و حسینی نبوده.

از آن‌همه «فالعجل العجل»ها یکی‌ش مردانه نبوده.  

روضه‌خوان‌ها روضه‌ی مسلم می‌خوانند

و من فکر می‌کنم

چقدر شبیهم به آن‌ها که توی نماز جماعت آخر پشت مسلم را خالی کردند. چقدر اهل منفعت‌ام و پای عافیت که به میان بیاید، چقدر زود دست دلم می‌لرزد. چقدر مرد میدان‌های سخت نیستم.


روضه‌خوان‌ها روضه‌ی مسلم می‌خوانند و من از خودم می‌ترسم.

از کوچه‌های کوفه‌ی خودم فرار می‎کنم.

می‌روم جایی توی بیابان‌های اطراف گم و گور می‌شوم،

جایی که گذار کاروانت به من نیافتد...


۴ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۳ آبان ۹۳ ، ۱۸:۱۵
حدیث دوست
جمعه, ۲ آبان ۱۳۹۳، ۰۸:۴۲ ب.ظ

حی علی العزا


ماه تو که می‌رسد؛


مشکی دیگر دلگیر نیست…




 هنوز وقت سکوت بود اما ... به محرم که می‎رسم واژه‎ها شورش می‎کنند. کاش شعر می‎دانستم.

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۲ آبان ۹۳ ، ۲۰:۴۲
حدیث دوست